<4U> ...Its up to you

فقط به خاطرش

قول می دم بهت واسه تمام چیزایی که واست کم گذاشتم 

هستم تاآخرش منوکه میشناسی بگم تااخرش هستم یعنی چی!

 



23 / 10 / 1392برچسب:, |

 
 

دلم برات تنگ شده...



20 / 10 / 1391برچسب:, |

 
 

خدایاکلافه شدم بسه دیگه مرحمت کن منم ببر

به خداخستم بس گریه هامو نمی بینی

توعمرم انقداشک نریختم.یکی نیس منو راحتم کنه دارم خفه می شم هیشکیرو ندارم دیوونم بسه دلمه که باهاش حرف زدم دلم می خوادفریادبزنم دلم می خواد انقدخودمو بنم که بمیرم خدایا تومگه منو نمی بینی؟ببین جون عزیزت ببین...



3 / 9 / 1391برچسب:, |

 
 

سلام دل من!

خوبی؟امروزبدگرفته بودی.چته؟می خواستم یه خورده حال وهوات عوض شه شرمنده نمی دونم سراغ هرکی رفتم یانبودیاجواب نداد.ولی خیلی خوش حالم من وتوهمدیگروداریم.ماروبه آدماپلیداطرافمون چه؟بیایاهم خوش باشیم.خیلی ناراحتم توروخداتویکی خوشحال باش منم به شادیت شادم.امروزدوباره به یقین فهمیدم که هیشکی روندارم.بایدازاوج تنهاییمون لذت ببریم.الان که دارم بهت اینارومی گم یه سری کاراانجام می دم که ازبلاتکلیفی دربیایم.خودمونیم هایه چیزی بگوتنهایی خیلی خوبه نه ؟

ولی قول بده تویکی نرنجونیم همه تورورنجوندن حرفموخوب می فهمی؟آره خیلی شکستی درد داری.ازت معذرت می خوام به خاطرنفهمیای من.خیلی دوست دارم.



3 / 9 / 1391برچسب:, |

*

 
 

چه زندگی نحسی

یهوآدم همه چیزشو ازدست بده خیلی سختشه.من خیلی آدم پوچی ام .باخودکشی کاری روبهترنمی کنم با این حال فک نمی کنم ارزش ادامه دادن رو داشته باشم.خیلی بدبختم یاشایدم خوشبخت.آدمااطرافموکه می بینم به وجودخودم شک میکنم یه لحظه که می شینم گریه بکنم حس نمی کنم دردی داشته باشم به مشکلای مسخرم باورت میشهگاهی اوقات وجود دستم پاهام روحس نمیکنم فقط می بینم که هستن فک می کنم برای زندگی بایدخودتوبزنیبه نفهمی این همه قانون ودین و...فقطبرای سرکوب آدماس.بایدعین همه به دنبال خوردنت تفریحت خوشیت همینا باشی...من اینارونمی خوام خوش به حال دوستام چه خوشن غمشون چقدشیرینه.

کاش یکی می بودکلحقیقت روبهت می گفت خودم می ترسم ازش.بسه زندگی کردم نه ؟فایده ندارم اضافم.الان دارم به خودم می خندم.حتی فکرمم دیگه نایی واسه کار نداره.نمی  دونم. چقدچرت گفتم ...خیلی آشغالم



30 / 8 / 1391برچسب:, |

آه سرد

 
 

چی می خوای اززندگیم؟خوب بگو

به خداخسته شدم

لعنتی اگه می تونی جلو بیاببینمت

خستم بس که نمی دونم دنبال چی می گردم



24 / 8 / 1391برچسب:, |

لبخند

 
 

بعضی موقع ها ماآدماخودمونو میزنیم به نفهمی

اگه این جورری نبودزندگی نمی شد

هیشکی باواقعیت زنده نیس تاریخمون شده تولد زندگی مرگ

دلم می خوادیه جای بلندواستم که بشه همه آدمارودید

بعدبه تک تک کاراشون بلندبلندبخندم خیلی قشنگه همه زدن خودشون اون ور دارن مث بچه کوچیکایی که دارن خونه بازی می کنن فارغ ازغم دنیا

آدماشدن مث این حیوونایی که برای زنده موندن سره غذاباهم رقابت می کنن حاضرن همو بکشن همه روپله کنن خودشون برن بالا همو له می کنن بازم حیوونا خوبن لااقل به بچشون رحم می کنن...

ای دنیا...



19 / 8 / 1391برچسب:, |

 
 

خستم ازکثیفی دنیا

ازپلیدی آدماش

ازخودم...

 



18 / 8 / 1391برچسب:, |

عاشق چیزی که هیچ وقت نداشتیش ندیدیش نمی دونی چیه...

خیلی سخته...

 



12 / 8 / 1391برچسب:, |

توکه نیستی زندگی موزیرپای کی بریزم

واسه کی دلم بمیره وقتی تونیستی عزیزم

دست سرداین زمونه دستمو ازتوجداکرد

بازی دوری وحسرت بادلای ما چه هاکرد

عشق تو توی وجودم تا همیشه موندگاره

همه آرزوم همینه که ببینمت دوباره

دوریه تو داره آروم منو ازپادرمیاره

رنگ پیری ذره ذره تووجودم پامی ذاره پامی ذاره

................................................................

طاقت دوری ندارم توبیابمون کنا رم

ارزونیه قدم تو همه داروندارم

قشنگ ترین ترانه باتوبودن آرزومه

ای تونیمه ی وجودم

بی تو عمرمن حرومه

عشق توتوی وجودم تاهمیشه موندگاره

همه آرزوم همینه که ببینمت دوباره

دوری تو داره آروم منو ازپادرمیاره

رنگ پیری ذره ذره تو وجودم پامی ذاره

نمی ذارم که جدایی عشقموازتوبگیره

چشم به راه تومی مونم نگوامادیگه دیره

 

 



12 / 8 / 1391برچسب:, |

 
 

چقداین حس تنهایی قشنگ است



5 / 8 / 1391برچسب:, |

بعضی موقعهانفس ندارم بکشم.دلم می خوادزارزاریه گریه بکنم بچسبه نهاین گریه هایی که هرروزمیادومیره فقط درداآدمویادش میاره.

می دونی خستگی یعنی چی؟

دل تنگی یعنی چی؟

حالم ازهمه آدمابهم می خوره جنس آدمیزادنحسه!نحس...



4 / 8 / 1391برچسب:, |



سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران

خبرگمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست ؟کجاست؟

صدفی در دریاست؟

نوری از روزنه فرداهاست؟

یا خدایی که از روز ازل پنهان است؟

بارها آمد و رفت

بارها انسان شد

وبشر هیچ ندانست که بود

خود او هم به یقین آگه نیست

چون نمی دانست کیست

چون ندانست کجاست

چون ندارد خبر ازخود که خداست!!!




3 / 8 / 1391برچسب:, |



 

دریچه باز بود

 

و در صفای شامگاه باغ

 

سلام کاج بود و خنده ی ستاره ها

 

پرسش نسیم از درخت : زنده ای؟

 

و پاسخ درخت : زنده ام

 

و موج رقص در تن درخت

 

و دست عاشق نسیم و گردن درخت

 

و مرد ، در پس دریچه ایستاده بود

 

میان پرسشی ز خویش و پاسخی به خویش

 

در تو آنکه بود ، هست ؟

 

 

 

در من ، آنکه بود نیست

 

چراغ ، مرده بود در سرای مرد

 

و سایه ای نبود در قفای مرد

 

و دست هیچ کس به روی شانه های مرد

 

سکوت بود و آن صدا که گفته بود : در من آنکه بود ، نیست

 

در سقوط آبشار بی صدای پرده ها

 

دلی به مرگ خویش می گریست ، می گریست




3 / 8 / 1391برچسب:, |

 
 

همان بهتر که سیبی بچینی

و از این دنیا هم آزادت کنند!

و شاید دنیایی دیگر،

اسارتی دیگر...

هرجا بروی سیبش همین رنگ را دارد،

همین بو را،

همین...

مگر اینکه این بار میزان آدم بودنت را با اناری بسنجند.

حواست را خوب جمع کن.

شاید برای جدا کردن من از تو این بار انار را بهانه کنند،

تو فقط انسان باش...



3 / 8 / 1391برچسب:, |

 

درآغوش تولالایی قشنگ است

وگاهی عشق ورسوایی قشنگ است

ومرگ پای توعمری دوباره

که مرگ-سبک-عیسایی قشنگ است

توباشی حب دنیا!حب خوبی است

که دنیای تودنیایی قشنگ است

هم اینجاغم...هم آن جاغم...همه غم

نه این جایی...نه آنجایی... قشنگ است

ولی تنها به تودل داده ام من

چقدراین حس تنهایی قشنگ است

 



3 / 8 / 1391برچسب:, |

گم شده

 
 

آخی!چه خوبه.تنهایی توفکرت هیچ موجوداحمقی به اسم آدم نباشه.هرچی می گذره بیشترازاین موجودای کثیف حالم بهم میخوره.من یه چیزی روگم کردم خیلی وقتته هرچی فک می کنم نمی دونم چیه فقط نبودشوحس می کنم توخودم گم.می دونی همش فک می کنم مافقط یه چیزای خیالی هستیم وجود نداریم این دنیای مزخرفم نیس.هررزوزدارم یه کارجدیدمی کنم شایداون چیزی روکه دنبالشم پیداکنم.کارای خوب وبدزیادگردم ولی نتیجه...پیداش نمی کنم دلم براش خلی تنگ شده



3 / 8 / 1391برچسب:, |


موجیم ووصل ماازخودبریدن است

ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است

تاشعله درسریم پروانه اخگریم

شمعیم واشک مادرخودچکیدن است

مامرغ بی پریم ازفوج دیگریم

پروازبال مادرخون تپیدن است

پرمی کشیم وبال برپرده ی خیال

اعجازذوق مادرپرکشیدن است

ماهیچ نیستم جزسایه ای زخویش

آیین آینه خودراندیدن است

گفتی مرابخوان خواندیم وخامشی

پاسخ همین توراتنهاشنیدن است

بی دردوبی غم است چیدن رسیده را

خامیم ودردماازکال چیدن است



3 / 8 / 1391برچسب:, |

 
 

http://axgig.com/images/99486531821845074733.jpg

روزگارم بد نیست غم كم میخورم                    كم كه نه هر روز كمكم میخورم
عشق از من دورو  پایم لنگ بود                      غیمتش بسیار دستم تنگ بود
گر نرفتم هر دو پایم خسته بود                     شیشه گر افتاد هر دو دستم بسته بود
چند روز یست كه حالم بد نیست                  حال ما از این و آن پرسید نیست
گاه بر زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفعل میزنم  حافظ فرزانه دل فالم را گرفت یك غزل آمدوحالم را گرفت
 مازیاران چشم یاری داشتیم                          خود غلط بود آنچه ماپنداشتیم



21 / 5 / 1391برچسب:, |

 
 

 

من که گفتم

 

من که گفتم این بهار افسردنی است

من که گفتم این پرستو مردنی است

من که گفتم ای دل بی بند و بار

عشق یعنی رنج ، یعنی انتظار

آه عجب کاری به دستم داد دل


هم شکست و هم شکستم داد دل

 

 



17 / 5 / 1391برچسب:, |

منم وحسرت باتوبودن... 

ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست چشمهای مهربانت راندیدن ساده نیست

اززمان رفتنت خورشیدراگم کرده ام ناله های ابرراهرشب شنیدن ساده نیست



24 / 4 / 1391برچسب:, |

 
 


 

 

کاش بودی تا دلم تنها نبود تا اسیر غصه فردا نبود

 

کاش بودی تا فقط باور کنی بی تو هرگز زندگی زیبا نبود

 



24 / 4 / 1391برچسب:, |
 

زمان های قدیم٬ وقتی هنوز راه بشر به زمین باز نشده بود. فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند.ذکاوت گفت بیایید بازی کنیم. مثل قایم باشک!دیوانگی فریاد زد: آره قبوله من چشم می زارم!چون کسی نمی خواست دنبال دیوانگی بگردد٬‌ همه قبول کردند.دیوانگی چشم هایش را بست و شروع به شمردن کرد: یک٬ … دو٬ … سه٬ … !همه به دنبال جایی بودند که قایم بشوند.نظافت خودش را به شاخ ماه آویزان کرد.خیانت خودش را داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد.اصالت به میان ابر ها رفت.هوس به مرکز زمین راه افتاد.دروغ که می گفت به اعماق کویر خواهد رفت٬ به اعماق دریا رفت.طعم داخل یک سیب سرخ قرار گرفت.حسادت هم رفت داخل یک چاه عمیق.آرام آرام همه قایم شده بودند ودیوانگی همچنان می شمرد: هفتادو سه٬ هفتادو چهار٬ …اما عشق هنوز معطل بود و نمی دانست به کجا برود.تعجبی هم ندارد. قایم کردن عشق خیلی سخت است.دیوانگی داشت به عدد ۱۰۰ نزدیک می شد٬ که عشق رفت وسط یک دسته گل رز آرام نشت.دیوانگی فریاد زد: دارم میام. دارم میام …همان اول کار تنبلی را دید. تنبلی اصلا تلاش نکرده بود تا قایم شود.بعد هم نظافت را یافت. خلاصه نوبت به دیگران رسید. اما از عشق خبری نبود.دیوانگی دیگر خسته شده بود که حسادت حسودیش گرفت و آرام در گوش او گفت: عشق در آن سوی گل رز مخفی شده است.دیوانگی با هیجان زیادی یک شاخه گل از درخت کند و آن را با تمام قدرت داخل گل های رز فرو برد.صدای ناله ای بلند شد.عشق از داخل شاخه ها بیرون آمد٬ دست هایش را جلوی صورتش گرفته بود و از بین انگشتانش خون می ریخت.شاخهء درخت٬ چشمان عشق را کور کرده بود.دیوانگی که خیلی ترسیده بود با شرمندگی گفتحالا من چی کار کنم؟ چگونه می توانم جبران کنم؟عشق جواب داد: مهم نیست دوست من٬ تو دیگه نمیتونی کاری بکنی٬ فقط ازت خواهش می کنم از این به بعد یار من باش.همه جا همراهم باش تا راه را گم نکنم.و از همان روز تا همیشه عشق و دیوانگی همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند …



23 / 4 / 1391برچسب:, |

 
 

آخ که دلم...عکس های احساسی و غمگین / rojpix.ir

عاقبت باید رفت عاقبت باید گفت

با لبی شاد و دلی غرقه به خون كه خداحافظ تو . . .

گر چه تلخ است ولی باید این جام محبت بشكست

گرچه تلخ است ولی باید این رشته الفت بگسست

باید از كوی تو رفت دانم از داغ دلم بی خبری

و ندانی كه كدام جام شكست كه كدام رشته گسست

گرچه تلخ است پس از رفتن تو خو نمودن به غم و تنهایی

عاقبت باید رفت عاقبت باید گفت

با لبی شاد و دلی غرقه به خون

كه خداحافظ تو . .

 



23 / 4 / 1391برچسب:, |

 
 

 

 

 

دلم از ظلمت دنیا گرفته
از این بی مهری دنیا گرفته
نمیدانم بخندم یا بگریم
دلم اندازه ی دنیا گرفته



23 / 4 / 1391برچسب:, |